عاشقانه ترین اهنگ زندگیم
عشق من دیروز وقتی از مهد اوردمت خونه بر خلاف همیشه اصلا نخوابیدی و بازی میکردی ناهار نخوردی و منم یه کم انگور و موز و گلابی برات اوردم تاهم بازی کنی و هم میوه بخوری و هم سرگرم بشی تا من ناهار بخورم بعد دیدم از خواب که خبری نیست گفتم تا تو مشغولی به کارای خونه برسم در همین حین بابایی اومد خیلی خسته بود و معلوم بود که ناهار نخورده تو هم که از دیدن بابایی ذوق زده شده بودی و دائم از سر و کولش بالا میرفتی تو فاصله ای که بابا نماز میخوند منم ناهار رو گرم کردم تا بخوره تو هم که به اشتها اومده بودی باهاش غذا خوردی بعد رفتیم اداره بابایی تا منم واکسن هپاتیت (نوبت اخر) رو بزنم (بازم اداره بابایی اداره ما که از این تسهیلات خبری نیست) تو هم ...
نویسنده :
شیرین
11:29